شبهات وردود » رد شبهات حول تدوین سنت


أضيفت في : 22-03-2021

شبهه

شبهاتی که دشمنان اسلام درباره این دین مطرح می کنند بسیار زیادند تا جایی که از شمارش خارج است. و بیشتر آنها درباره سنت و حجیت آن است که اکثریت آنها بی اساس و ضعیف مانند خانه عنکبوت است. اما در عین حال خطیر و گمراه کننده هم هستند. که هدف تمام آنها فقط خاموش کردن نور الله عزوجل است در حالی که نمی دانند الله تعالی به حفظ آن تعهد داده، چنان که در این آیه می فرماید: (‏آنان می ‌خواهند نور الله را با (گمانهای باطل و سخنان ناروای) دهان خود خاموش گردانند (و از گسترش این نور که اسلام است جلوگیری کنند) ولی پروردگار جز این را نمی ‌خواهد مگر اینکه نور خود را به کمال رساند (و پیوسته با پیروزی این آئین، آن را گسترده‌ تر گرداند) هرچند که کافران دوست نداشته باشند)[1]. از جمله شبهاتی که از گذشته وجود داشته و تا امروز از طرف دشمنان این دین و مستشرقین مطرح است، شبهه تأخیر تدوین حدیث شریف است و به دنبال آن شبهه منع رسول الله صلی الله علیه و سلم از نوشتن احادیث و بعد از آن منع خلفای راشدین از نوشتن آن سپس خلفای امویین تا اینکه خلیفه عمر بن عبدالعزیز در اوایل قرن دوم اجازه به نوشتن احادیث را داد، که این تأخیر باعث تلف شدن و از بین رفتن قسمت های زیادی از احادیث و عدم دقت در الفاظ آن شده است.

رد بر شبهه

دشمنان اسلام در طرح این شبهه به چند روایت استدلال کرده اند که مشهورترین آن حدیثی است که ابی سعید خدری رضی الله عنه از رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت می کند که ایشان فرمودند: (از من چیزی ننویسید و هر کس، از من چیزی غیر از قرآن نوشته آن را محو نماید و از بین ببرد)[2]. که این حدیث در صحیح مسلم روایت شده، در حالی که فراموش کرده اند و یا خواسته و ناخواسته از احادیث صحیح بسیار زیادی که نمی توان آنها را شمارد چشم پوشی کرده اند، از جمله حدیث عبدالله بن عمرو بن العاص رضی الله عنه که می فرماید: (به رسول الله صلی الله علیه و سلم گفتم: من از شما هر چه می شنوم آن را بنویسم؟ ایشان فرمودند: بله. گفتم: چه آنچه در عصبانیت می گویید و چه آنچه در رضایت؟ فرمودند: بله، زیرا من هیچ چیزی جز حق نمی گویم)[3]. این حدیث را امام بخاری در صحیحش روایت کرده است. همچنین داستان مردی به نام ابی شاه که از اهل یمن بود و چون سواد نداشت و نمی توانست بنویسد. وقتی خطبه حجة الوداع را شنید از رسول الله صلی الله علیه و سلم خواست تا برایش چیزی بنویسد. در نتیجه رسول الله صلی الله علیه و سلم فرمودند: (برای ابی شاه بنویسید)[4]. و این حدیث متفق علیه است. و نیز حدیث ابی هریره رضی الله عنه را فراموش کرده اند که می فرماید: (هیچ یک از اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم بیشتر از من به احادیث علم نداشت مگر عبدالله بن عمرو بن العاص زیرا که او می نوشت و من نمی نوشتم)[5]. و این حدیث نیز در صحیح بخاری است.
 
و علما درباره حدیث ابو سعید خدری رضی الله عنه گفته اند که این نهی در ابتدای امر بوده و سبب آن ترس از مختلط شدن قرآن با حدیث بود. چون واجب است که قرآن همانگونه که الله تعالی آن را نازل کرده تلاوت و حفظ کنیم یعنی با همان الفاظ، معنا و ترکیب بدون هیچ گونه تغییری در آن. اما به نسبت حدیث در هنگام ضرورت جایز است که آن را مثلا با معنا روایت کنیم.
 
اما بیشتر مستشرقین و منکرین سنت فقط به این حدیث استدلال می کنند و هرگز به احادیث دیگر اشاره نمی کنند. در حالی که تمام آنها صحیح است. و شکی نیست که هدف آنان فقط وارد کردن شک در صحت احادیث رسول الله صلی الله علیه و سلم است. و اینکه بگویند تأخیر در نوشتن حدیث باعث از بین رفتن و تلف شدن و اختلال احادیث شده و آنطور که رسول الله صلی الله علیه و سلم روایت کرده اند، روایت نشده است.  
 
و نیز تلاش کرده اند به روایاتی استدلال کنند که دلالت دارد بر اینکه خلفای راشدین در زمان خلافتشان احادیثی را که یک نفر روایت می کرده قبول نمی کردند و هدفشان از این شبهه این است که بگویند خلفا در عدالت صحابه شک داشته اند. به همین دلیل می گویند سه خلیفه یعنی ابوبکر، عمر و علی رضی الله عنهم اجمعین حدیثی را که یک نفر روایت می کرد، قبول نمی کردند و برای همین راوی را قسم می دادند. مثل قضیه میراث مادر بزرگ (جدة) در زمان خلافت ابوبکر، یا مسأله اجازه گرفتن در زمان عمر بن خطاب رضی الله عنهم.
 
در جواب و رد این شبهه می گوییم: سخت گیری خلفا در قبول روایات شایسته مدح و ستایش است نه عیب گرفتن از آنها. زیرا این کار انها دلیل بر عدم تساهل در احادیث است.
 
اما استدلال آنان به اینکه امیر المؤمنین عمر رضی الله عنه برای تدوین سنت با صحابه مشورت کردند و آنان نیز موافقت کردند سپس نظرش را عوض کرد در حقیقت این دلیل بر این است که ایشان از تدوین سنت منع نمی کردند زیرا خود ایشان این مسأله را برای مشورت با صحابه مطرح کردند. سپس صحابه هم با ایشان موافقت کردند و این به این معناست که همه صحابه برای تدوین سنت اتفاق نظر داشتند اما بسبب ظروف و شرایط معینی که در آن زمان به وجود آمد این امر به صورت رسمی اتفاق نیفتاد. که از مهم ترین اسباب آن وفات خلیفه عمر بن خطاب رضی الله عنه قبل از اجرا کردن این امر بود. علاوه بر این حتی یک دلیل هم وجود ندارد که ایشان کسی را از انجام این عمل منع کرده باشند.
 
بعد از وفات عمربن خطاب رضی الله  زمان خلافت عثمان رضی الله عنه رسید. ایشان هم مثل خلیفه قبل خواستند که تدوین سنت را عملی کنند اما متوجه شدند که جمع قرآن اولی تر و مهم تر است. در عین حال بسیار حریص بودند تا سنت را نیز جمع کنند اما با رسیدن وفات ایشان و اتفاقات بزرگی که در آن زمان افتاد ، تدوین رسمی اتفاق نیفتاد.
 
علاوه بر این مسائل؛ دشمنان اسلام مسئله آتش زدن احادیث توسط ابوبکر صدیق رضی الله عنه را مطرح می کنند و به روایتی استدلال می کنند که حافظ ذهبی رحمه الله در کتاب (تذکرة الحفاظ) و غیره از ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها روایت می کنند. در این روایت چنین آمده که ابوبکر رضی الله عنه احادیث رسول الله صلی الله علیه و سلم را که نزدیک به پانصد حدیث بوده جمع کرده بود اما در یکی از شب ها که نا آرام بود تصمیم به آتش زدن آنها گرفت. ام المؤمنین عایشه رضی الله عنها در ادامه می فرماید: به پدرم گفتم: چرا آنها را آتش زدید؟ ایشان فرمودند: ترسیدم که بمیرم و آن نزد من باشد و در آن احادیثی باشد که من بر روات آنها اعتماد کرده باشم اما در حقیقت آنگونه که برایم روایت شده؛ نباشد و من هم همان طور که شنیده ام به دیگران منتقل کنم.
 
 
به این روایت حتی منکران سنت هم استدلال می کنند و این فعل ابوبکر رضی الله عنه را که در مقام خلیفه بود دلیلی می دانند بر اینکه ایشان احادیث را رد می کردند و آن را حجت قرار نمی دادند و اجازه هم نمی دادند که کسی آنها را جمع کند و در بین مردم انتشار دهد. و می گویند چون ابوبکر رضی الله عنه آگاه ترین مردم بودند و می دانستند که به چه چیزی لازم است اهمیت داده شود و چه چیزی باید از بین برود. در نتیجه آتش زدن احادیث به دست ایشان دلیل بر عدم مهم بودن آن و عدم احتجاج به آن است.
 
اما در جواب می گوییم: اگر این روایت صحیح باشد؛ پس مجرد جمع احادیث دلیل بر مهم بودن آن است. اما سبب آتش زدن احادیث همان طور که در روایت آمده روشن است به خاطر این بوده که ایشان در مورد صحیح بودن آنچه روایت شده بود تحقیق نکرده بودند تا مطمئن شوند. و این بدین معناست که ایشان این احادیث را مستقیما از رسول الله صلی الله علیه و سلم نشنیده بودند. بلکه افراد دیگری برای ایشان روایت کرده اند. به همین دلیل آنها را آتش زد. همان طور که در روایت فرمود: (آن طور که روایت کرده؛ نباشد) یا به دلیل فراموشی و یا اینکه حفظ نبوده و یا هم اینکه بی توجهی از او رخ داده. پس چنان که این روایت بر آن دلالت می کند ابوبکر رضی الله عنه در مطمئن شدن صحت احادیث بسیار دقیق بودند و هرگز حدیثی را که از صحت آن اطمینان حاصل می کردند؛ رد نمی کردند.
 
اما شبهه آنها در مورد تأخیر تدوین سنت و اینکه که اگر احادیث نزد صحابه و کسانی که بعد از آنها آمدند مهم بود در جمع و نوشتن آن باید عجله می کردند همان طور که در مورد قرآن و بسیاری از شبهه های دیگر که متعلق به این قضیه  است. در جواب آن می گوییم: عدم تدوین سنت در عهد خلفای راشدین به صورت رسمی به این معنا نیست که عهد خلفا خالی از هرگونه تدوین بوده بلکه ادله قطعی و ثابت شده و قوی داریم که نشان می دهد تدوین حدیث و نوشتن آن به صورت فردی در هیچ لحظه ای هم متوقف نشده بود؛ که در ابتدای مقاله برخی از آنها را ذکر کردیم. و این بدین معنا نیست که علمای حدیث نمی گویند نوشتن احادیث کم بوده اما باور دارند که برای آن اسبابی وجود داشته از جمله اینکه اکثر صحابه احادیث را حفظ می کردند و با آنها آشنایی داشتند و بر این باور بودند که نوشتن آنها ضروری نیست چون خودشان حفظ بودند که این مربوط به سنت قولی است. اما آنچه که مربوط به سنت فعلی بود، به طور کلی صحابه از تمام آن یا از اکثر آن با خبر بودند و اگر هم یکی از آنها با خبر نبود از دیگری اطلاع پیدا می کرد که رسول الله صلی الله علیه و سلم چه فعلی را انجام داده اند تا از آن تقلید کنند و در اعمال روزانه خود انجام دهند. و این بدین معناست که اصحاب رسول الله صلی الله علیه و سلم همیشه در حال یادآوری و مذاکره سنت بودند و از یکدیگر درباره هر حدیثی که به آن نیاز داشتند سؤال می کردند.
 
سبب دیگر کمبود مواد و ابزار نوشتن بود. مثلا در آن زمان ورق مانند امروز فراوان نبود. و نوشتن مانند امروز آسان نبوده. علاوه بر این در آن هنگام بیشتر این مواد و وسایل را برای نوشتن قرآن می گذاشتند. اما مهم ترین سبب این است که اصل و اساس در صحت و روایت حدیث این است که حدیث از روایی باشد که حافظ و ثقه (مورد اعتماد) است نه اینکه حدیث مکتوب باشد. زیرا اگر اصل در روایت مکتوب بودن آن بود دروغگویان بر کتابت حدیث حریص می بودند و می گفتند: این حدیث را به صورت مکتوب شده پیدا کردیم. پس می بینیم مهم این است که حدیث از راویی که معروف به عدالت و حافظ است روایت شود. و اگر چنین راوی احادیث را می نوشته خوب بهتر است. اما اگر راوی غیر ثقه باشد و بگوید: این حدیث مکتوب است پس مجرد اینکه آن مکتوب بوده قبول نمی شود. زیرا عدالت در راوی اولی تر است و آن چیزی است که علما به دنبال آن هستند.پس اساس در قبول حدیث این است که حدیث را شخصی که عادل و مورد اعتماد است روایت کند پس اگر اینگونه بود حدیث قبول می شود چه این حدیث مکتوب باشد و چه حفظ شده باشد. و شکی نیست حدیثی که هم حفظ شده و هم مکتوب است از طریق راوی عادل و ثقه بیشتر مورد قبول قرار می گیرد زیرا انسان با این صفات بیشتر اطمینان حاصل می کند.
 
و شکی نیست که شبهات بسیاری در این باره توسط کسانی که دارای دلی بیمارند مطرح می شود و بیشتر آنها تحت این شبهه قرار می گیرند و تمام آنها بی اساس و واهی هستند. و علمای اسلام همه آنها را رد کرده اند و هیچ جای شک و تردیدی باقی نگذاشته اند اما نمی توانیم همه آنها را در اینجا ذکر کنیم و رد کنیم زیرا کار سختی است. بهترین کلام کلامی است که کوتاه و با معنا باشد و آنچه ذکر کردیم دلایلی است برای رد شبهات دیگر.
 
منبع: islamweb.net
مترجم: ام محمد
 
[1] ـ توبه:32: " یُرِیدُونَ أَنْ یُطْفِئُوا نُورَ اللَّـهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَیَأْبَی اللَّـهُ إِلَّا أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الْکَافِرُونَ".
[2] ـ صحیح مسلم: " لا تکتبوا عنی شیئاً إلا القرآن، ومن کتب عنی شیئاً فلیمحه".
[3] ـ صحیح بخاری: " قلت یا رسول الله، إنی أسمع منک الشیء فأکتبه؟ قال: نعم، قلت: فی الغضب والرضا؟ قال: نعم، فإنی لا أقول إلا حقاً".
[4] ـ متفق علیه: " اکتبوا لأبی شاه".
[5] ـ صحیح بخاری: " لم یکن أحد من أصحاب رسول الله صلی الله علیه وسلم أکثر حدیثاً منی إلا ما کان من عبد الله بن عمرو بن العاص، فإنه کان یکتب ولا أکتب".
 
 
    منبع: نوار اسلام