مقالها » تقية


أضيفت في : 11-06-2019

کسانی که اینهمه حدیث و روایت جعل کرده و به اهل بیت نسبت داده‌اند برای حمایت از دروغ‌هایشان عقیده عجیب و شگفت‌انگیزی را ساخته و وارد دائره دین کرده‌اند، غافل از اینکه چنین عقیده‌ای نه تنها نمی‌تواند از امامت حمایت کند که برعکس بطلان امامت را آشکارتر می‌کند، و بلکه متأسفانه دین را بدنام می‌کند،این عقیده، عقیده تقیه است یعنی دروغ از روی قصد و عمد! کسانی که این احادیث را ساخته‌اند، طبعا در یکجا و در یک زمان نمی‌زیسته و هم نظر نبوده‌اند، پس اگر یکی از آنان دروغی ساخت و به امام نسبت داد، و دیگری دروغ دیگری مخالف دروغ اول به همان امام نسبت داد، وقتی تعارض و تناقض این دو دروغ با هم آشکار شد راه حلش این است که گفته شود امام تقیه کرده است!!


تقیه شرعی
البته در شریعت حالت خاصی را خداوند در نظر گرفته و در شرایط خاص واستثنایی به بنده مؤمن اجازه داده است که برای نجات جان خودش می‌تواند دروغی بگوید که جانش را نجات دهد، چنین دروغی در شرایط خاص و استثنایی ( شبیه حالتی که کسی مجبور شود از شدت گرسنگی برای سد جوع مثلا گوشت خوک بخورد که طبعا خداوند به او اجازه داده است) مباح است و نه واجب.
اما تقیه‌ای که شیعیان اثناعشری ساخته و جزو دین قرار داده‌اند واجب است که طبق روایات شیعه هر کس آن را ترک کند دین را ترک کرده است!! اما تقیه شرعی ممکن است کسی در تمام عمر هم یکبار از آن استفاده نکند، زیرا مباح است، چنانکه خداوند متعال می‌فرماید:
﴿مَنْ کَفَرَ بِاللَّـهِ مِنْ بَعْدِ إِیمَانِهِ إِلَّا مَنْ أُکْرِهَ وَقَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِیمَانِ وَلَٰکِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْکُفْرِ صَدْرًا فَعَلَیْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّـهِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ﴾ [النحل: 106].
«هر کس که پس از ایمانش به الله کفر ورزد [بازخواست می‏شود] مگر کسی که وادار [به کفر] شود و دلش به ایمان مطمئن باشد ولی کسانی که برای [پذیرش‏] کفر سینه بگشایند خشمی از [سوی‏] الله بر آنان است و عذابی سهمگین [در پیش‏] دارند».
طبری از ابن عباس رضی الله عنهما روایت کرده که ایشان در تفسیر آیه کریمه فوق فرمود:
«خداوند خبر داده که هرکس بعد از مؤمن بودنش کافر شود پس بر او غضب خداوند و عذاب بزرگ است، پس هر کس مجبور شود و چیزی به زبانش بگوید که قلبش به ایمان مطمئن باشد، تا اینکه بدینوسیله از دشمنش نجات یابد پس هیچگونه ملامتی بر او نیست زیرا که خداوند متعال بندگان را (فقط) به آنچه که دل‌هایشان به آن محکم باشد مؤاخذه می‌کند».[1]
و خداوند متعال می‌فرماید:
﴿لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ ۖ وَمَنْ یَفْعَلْ ذَٰلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّـهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً ۗ وَیُحَذِّرُکُمُ اللَّـهُ نَفْسَهُ ۗ وَإِلَی اللَّـهِ الْمَصِیرُ﴾ [آل عمران: 28].
«مؤمنان نباید کافران را به جای مؤمنان دوستان [خویش‏] گیرند و هر کس این [کار] را کند [او را] در هیچ چیز از [دوستی‏] الله [بهره‏ای‏] نیست. مگر آنکه به نوعی از آنان حذر کنید و الله شما را از [کیفر] خود بر حذر می‏دارد و بازگشت به سوی الله است».
طبری همچنین از ابن عباس رضی الله عنهما آورده که ایشان در تفسیر آیه کریمه ﴿لَا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِینَ أَوْلِیَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ﴾ فرمود:
«خداوند متعال مؤمنین را نهی فرمود که با کفار ملاطفت کنند یا اینکه به جای مؤمنین کفار را به دوستی پنهانی بگیرند، مگر اینکه کفار بر مؤمنین غالب باشند که در آن صورت (می توانند) با آنان ملاطفت (یا مدارا) کنند اما (طبعا) در دین با آنان مخالفت کنند» این است معنی آیه کریمه ﴿إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً﴾.
پس در هر دو آیه کریمه، اول اصل ذکر شده و سپس با «إلا» استثناء را جدا کرده است، که معنی‌اش مباح بودن مستثنی است، و روشن است که استثناء نه امر شرعی است و نه دینی، و این همان تقیه شرعی در حالت استثنایی است که خداوند اجازه داده در هنگام ضرورت از آن استفاده شود.
تقیه شیعه اثناعشری
اما تقیه در نزد شیعیان اثناعشری دین است! که درباره مشروعیت و اهمیت آن روایاتی ساخته و به اهل بیت نسبت داده‌اند، از جمله:
از (امام) جعفر صادق رحمه الله روایت شده که فرمودند: «إن التقیة تسعة اعشار الدین» تقیه نه دهم دین است!!
و اینکه فرمودند: «لا دین لمن لا تقیة له» هرکس تقیه نکند دین ندارد!!
همچنین ادعا می‌کنند که (امام) محمد باقر رحمه الله فرمودند: «التقیة دینی و دین آبائی» تقیه دین من و دین پدران من است[2]!!
طبعا اهل بیت از این روایات بیزارند. متأسفانه علمای مذهب اثناعشری این عقیده را نه تنها پذیرفته بلکه آن را همانند نماز، اصلی در دین قرار داده‌اند!
ابن بابویه قمی[3] یکی از بزرگترین علمای شیعه می‌نویسد:
«عقیده ما درباره تقیه این است که تقیه واجب است هر کس آن را ترک کند مثل این است که نماز را ترک کرده باشد»!!! «اعتقادنا فی التقیة أنها واجبة من ترکها بمنزلة الصلاة»[4].
پس «تقیه» را دین قرار دادند، که بوسیله آن خود را به خدا نزدیک کنند!!
شگفت انگیز اینکه این تقیه 90 در صد دین را تشکیل می‌دهد، یعنی هر کس روزی 90 در صد تقیه کند و 90 در صد کار خلاف عقیده باطنی‌اش انجام دهد او 90 در صد دین را تکمیل کرده است!!
و شگفت انگیزتر اینکه این تقیه به ادعای روایات شیعه تنها دین یک امام نیست! بلکه دین تمام اهل بیت به شمول خود رسول گرامی صلی الله علیه وسلم است!! مگر اینکه ائمه به پیامبر صلی الله علیه وسلم نسبت داده نشوند، و عقیده داشته باشند که دین آنان غیر از دینی است که پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم آورده‌اند، در حالیکه مفهوم دین آبائی همین است.
کدام انسان عاقل می‌پذیرد یا باور می‌کند که دین اسلام که خداوند آن را نازل فرموده تا اخلاق پاکیزه را حاکم کند و اساس تعاملات انسانی را بر صداقت و صراحت و شفافیت بنا کند تا زندگی انسان‌ها به شکل سالم و طبیعی در پرتو صداقت و امانت داری و شفافیت رشد کند اینگونه به مردم تقیه و پنهان
کاری بیاموزد؟! بلکه این تقیه و پنهان کاری را 90 در صد دین بداند و بر آن اجر و مزد و پاداش عنایت کند!! فرض کنید این ادعا و باور درست است بیاییم نتیجه گیری کنیم!
نتیجۀ تقیه امام
در صورت درست بودن ادعای تقیه برای امامان نتیجه چیست؟ دینی که خداوند متعال آن را نازل فرموده دین تقیه است، یعنی پنهان‌کاری و خلاف واقع گفتن و عمل کردن!! این یک امر مسلم است که پنهان‌کاری و عدم صداقت و شفافیت در تمام ادیان و در تمام جوامع بشری حتی در عصر جاهلیت اخلاق زشت و ناپسندی بوده است، و هر انسان عاقل و آزاده از آن ابا داشته و احساس شرمندگی می‌کرده و می‌کند، چه رسد که این پنهان کاری دین باشد!! و شخص پنهان کار و متظاهر در برابر این عمل غیر اخلاقی‌اش اجر و پاداش حاصل کند!!اگر «تقیه دین» باشد و «هرکس تقیه نکند بی‌دین باشد» و «تقیه دین تمام اهل بیت» باشد و 90 در صد دین تقیه و پنهان کاری و تظاهر باشد پس نعوذ بالله چگونه باور کنیم که پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم دین را به طور کامل رسانده‌اند!!! نعوذ بالله شاید ایشان بخشی از دین را از روی تقیه پنهان کرده باشند!! چونکه دین ایشان تقیه بوده است!! خدایا! از این اهانت و جسارت به پیامبر گرامی‌ات و اهل بیت اطهارش از تو طلب مغفرت و آمرزش می‌کنیم، آن الگوهای ایمان و شجاعت و صداقت از این گونه مزخرفات پاک و مبرا هستند.و اگر تقیه و پنهان کاری دین و بلکه 90 در صد دین باشد پس چه ضمانتی وجود دارد که نعوذ بالله هر آنچه پیامبر گرامی صلی الله علیه وسلم تبلیغ و بیان کرده‌اند قطعا و یقینا همان دین اصلی و حقیقی باشد!! شاید بخشی از آن را از روی تقیه فرموده باشند! و حق چیز دیگری باشد؟!و اگر تقیه دین باشد پس چه ضمانتی وجود دارد که تمام گفتار و کردار امامان حقیقتا دین باشد و از روی تقیه صادر نشده باشد؟!اگر تقیه دین باشد پس فایده امامت چیست؟! مقصود امامت که تبلیغ حق و آموزش آن به مردم است، پس وقتی امام، حق را می‌پوشاند و دین را ضایع می‌کند تا زندگی خودش را حفظ کند فایده امامتش چیست؟!اگر تقیه دین باشد پس چه ضابطه و قانون و شاخصی وجود دارد که مشخص کند این کردار امام حقیقت است، و آن یکی تقیه؟! تا اختلاف و چالشی را که نعوذ بالله خود امام بوجود آورده از میان برداشته شود؟! شما معتقدید که امام آمده تا اختلافات مردم را از بین ببرد اما می‌بینیم که متأسفانه خود امام قصدا با گفتار خلاف حقیقت و کردار خلاف حقیقتش اختلاف بوجود می‌آورد و پیروانش را دچار شگفتی و سردرگمی می‌کند!احتیاج امام به پیروانش برای رفع اختلاف
لذا امام به پیروانش احتیاج پیدا کرد تا اینکه آن‌ها کتاب تألیف کنند و با گمان و تخمین به رفع اختلاف بپردازند، آری پیروان ائمه با تألیف کتاب و بیان اینکه کدام گفتار و کردار امام حقیقت است و کدام تقیه؟، تلاش کردند اختلاف و مشکلی را که امام خودش بوجود آورده! را از بین ببرند، چنانکه طوسی هر دو کتابش التهذیب و الاستبصار را به همین منظور تألیف کرده است.
پس این پیروان ائمه نعوذ بالله از خود امامان شجاعت بیشتری داشته‌اند! زیرا این‌ها چیزی را که امام نتوانسته با صراحت بیان کند بیان کرده‌اند، بنابراین نفع و فایده این پیروان از خود امامان برای امت بیشتر بوده است!! زیرا این‌ها توانستند اختلافی را از بین ببرند که امام نتوانست!!
طوسی که او را شیخ طائفه (یعنی استاد مذهب شیعه) می‌نامند در مقدمه کتابش التهذیب می‌نویسد: «یکی از دوستان که حقش بر ما واجب شده - که خدایش تایید کند- پیرامون احادیث اصحاب ما - که خدایشان تایید کند و برگذشتگانشان رحم نماید- و آنچه که از اختلاف و تفاوت و منافات و تضاد در این احادیث وجود دارد با ما صحبت و گفتگو کرد، تا جاییکه تقریبا هیچ روایتی نیست مگر اینکه در مقابل، ضد آن وجود دارد، وهیچ حدیثی نیست مگر اینکه در مقابل، حدیث دیگری آن را نفی می‌کند، تا جاییکه مخالفان ما این امر را از بزرگترین ضعف‌های مذهب ما قرار داده‌اند،... » وی در بخش دیگری می‌نویسد:
«تا اینکه بر عده‌ای از کسانی که توان علمی و بصیرت و آگاهی در وجوه استدلال و معانی الفاظ را ندارند شبهه وارد شده و بسیاری از آنان بدلیل اینکه توجیه شبهه برایشان مبهم بوده و از حل شبهه عاجز مانده‌اند از اعتقاد حق برگشته‌اند».[5]
پس ملاحظه می‌فرمایید که شیخ طائفه و استاد مذهب شیعه چگونه اعتراف می‌کند که هیچ روایتی نیست مگر اینکه در مقابل آن، روایت دیگری وجود دارد که آن را نقض می‌کند، این بود که عقل بعضی از عاقلان مذهب شیعه را بیدار نمود و چنانکه اعتراف کرده مذهب شیعه را رها نمودند.
چرا امام بعدی تقیه امام قبلی را بیان نمی‌کرد؟
پرسش این است که اگر امام اول بنا به هر مجبوریتی مطلبی را از روی تقیه بر خلاف حقیقت فرمود چرا امام بعد از ایشان برای مردم روشن نمی‌کند که فلان مطلب را امام از روی تقیه فرموده و حقیقت چیز دیگری است؟! چرا هر امام تقیه امام قبلی را مشخص نکرد تا در نتیجه اینهمه روایت متناقض روی هم انباشته نشود و نیازی نباشد که علمای مذهب شیعه آستین بالا برنند و بدون اینکه دلیل و برهانی از ائمه داشته باشند فقط از روی تخمین و گمان روایات ائمه را خوب و بد کنند، ما از کجا بدانیم که آنچه فلان عالم شیعه نوشته درست است یا غلط؟! یا اصلا تقیه نیست و حقیقت است؟!
پس بنابراین فلان عالم شیعه است که شایستگی امامت دارد! زیرا که او تناقضات مذهب شیعه را بر طرف کرده بلکه او باید امام الأئمه نامیده شود زیرا که تناقضات تمام اقوال ائمه را بر طرف نموده است!! پس این پرسش هم بجاست که ائمه‌ای که مردم را دچار شگفتی و سردرگمی کرده‌اند که بعضی پیروان مذهب شیعه در نتیجه این تناقضات از مذهب دست کشیده و می‌کشند چگونه شایستگی دارند که امام نامیده شوند؟! اما ما اهل سنت و دوستداران واقعی اهل بیت رحمة الله علیهم عقیده داریم که امامان از این دروغ‌های شاخداری که با یکدیگر در تناقض آشکار قرار دارند پاک و مبرا هستند، این کالای کساد دروغ سازان و دروغ فروشان ارزانی خودشان باد.
پرسش مهمتر اینکه وقتی تقیه را دین می‌دانیم پس شجاعت کجا رفت؟! مگر نه این است که از شروط امامت این است که امام شجاعترین مردم باشد؟! در صفات امام که چنین ادعا شده است.شیخ مفید می‌نویسد:      
«و یجب أن یکون الإمام أشجع رعیته» «واجب است که امام شجاع‌ترین پیروانش باشد»[6].
پس امامی که حقیقت را نگوید چه شجاعتی دارد؟!
تقیه و علم غیب
پرسش دیگر اینکه در صورت پذیرش تقیه به عنوان بخشی از دین پس علم غیب کجاست؟! مگر نه این است که ادعا می‌کنند امام غیب می‌داند و برای آن ده‌ها و صدها حدیث و روایت جعل کرده‌اند؟! پس وقتی امام از روی تقیه و از ترس اینکه مبادا سؤال کننده، جاسوس حکومت باشد برخلاف حقیقت و بر خلاف عقیده باطنی‌اش فتوا می‌دهد تا به او وانمود کند که او نه امام است ونه عالم! بلکه یک فرد عادی یا از اهل سنت است! پس علم غیب امام کجا رفت؟! امامی که علم غیب دارد نباید بداند که شخص سؤال‌کننده از ارادتمندان امام است یا جاسوس و دشمن ایشان؟!شیعیان اثناعشری با توجه به ده‌ها و صدها روایت جعلی و دروغین‌شان در این باب مدعی هستند که امام علم غیب می‌داند، آنچه در گذشته اتفاق افتاده! و آنچه در آینده اتفاق خواهد افتاد! و آنچه که اکنون دارد اتفاق می‌افتد! همه را می‌داند!! و هرگاه بخواهد چیزی را بداند می‌داند!! آیا امام با این همه علم و دانش فوق العاده نمی‌داند که این کسی که آمده، از ایشان سؤال یا مطلبی بپرسد از دوستان و ارادتمندان ایشان است یا خیر؟!
 
کلینی می‌نویسد:
«باب إذا شاء الأئمة علیهم السلام أن یعلموا الغیب علموا»[7].
«باب درباره اینکه ائمه علیهم السلام هرگاه بخواهند غیب بدانند، می‌دانند».
«باب أن الأئمة علیهم السلام یعلمون ما کان و ما یکون و أنهم لا یخفی علیهم الشیء صلوات الله علیهم».
«باب درباره اینکه ائمه علیهم السلام آنچه در گذشته بوده و آنچه در آینده خواهد بود همه را می‌دانند، و هیچ چیزی بر آن‌ها پنهان نمی‌ماند»[8].
«باب أن الأئمة علیهم السلام لو ستر علیهم لأخبروا کل امرئ بما له وما علیه».
«باب درباره اینکه اگر اسرار ائمه علیهم السلام حفظ شود قطعا ضرر و فایده هرکس را به او خبر خواهند داد»[9].
امام از روی قصد حق را پنهان می‌کند!
پرسش دیگر اینکه این بیچاره‌ای که آمده از امام فتوا بپرسد و امام از روی تقیه چیزی را بر خلاف حقیقت و برخلاف عقیده صحیح و درست خودش به او فرموده، و او به گمان اینکه این مطلب از امام معصومی صادر شده که از طرف خدا تعیین گردیده است، نخواسته و ندانسته به یک مطلب و عقیده باطل عمل کرده تکلیفش چیست؟ او چه تقصیری دارد؟!او برای اینکه خدا را به یکتایی بپرستد و از شریعت محمد صلی الله علیه وسلم پیروی کند به کس دیگری اعتماد نکرد که سؤالش را از او بپرسد بلکه به سراغ امام معصومی رفت که از دروغ و خطا و اشتباه چه از روی قصد و چه از روی فراموشی منزه و پاک است!!
اما متأسفانه به دام تقیه افتاد و امام معصوم و پاک از دروغ و خطا طبعا به ناچار و از روی اجبار به او فتوای خلاف حقیقت داد!! یعنی بر خلاف حقیقت و مخالف عقیده باطنی خودش او را ارشاد و توجیه فرمود!!! گناه این بیچاره مسکین چیست؟!!
اگر امام نمی‌تواند حق بگوید باید ساکت باشد
این واقعیت خیلی روشن و آشکار است که در صورت چنین معضلی که امام به هر دلیلی قدرت و توانایی گفتن حق و بیان حقیقت را ندارد، به جای گفتن باطل و خلاف حق، بهتر است خاموش بماند، تا باعث گمراهی مردم ناآگاه نگردد. و خدای نکرده مورد نکوهش الله قرار نگیرد. طبعا امامان عالم به قرآن بوده و می‌دانستند که خداوند متعال در قرآن کریم می‌فرماید:قُلْ إِنَّ الَّذِینَ یَفْتَرُونَ عَلَی اللَّـهِ الْکَذِبَ لَا یُفْلِحُونَ ﴿٦٩﴾مَتَاعٌ فِی الدُّنْیَا ثُمَّ إِلَیْنَا مَرْجِعُهُمْ ثُمَّ نُذِیقُهُمُ الْعَذَابَ الشَّدِیدَ بِمَا کَانُوا یَکْفُرُونَ﴾ [یونس: 69-70].«بگو آنان که بر الله دروغ می‏بندند، رستگار نمی‏شوند، [آن‏] بهره‏ای در دنیاست، آنگاه بازگشتشان به سوی ماست، سپس [طعم‏] عذاب سخت را به [سزای‏] آنکه کفر می‏ورزیدند به آنان می‏چشانیم».
و در جای دیگری می‌فرماید:
إِنَّمَا یَفْتَرِی الْکَذِبَ الَّذِینَ لَا یُؤْمِنُونَ بِآیَاتِ اللَّـهِ ۖ وَأُولَٰئِکَ هُمُ الْکَاذِبُونَ﴾ [النحل: 105].«جز این نیست که کسانی افتراء می‌کنند که به آیات خداوند ایمان ندارند و همین گروه دروغگویانند».
پس کسانی که به خداوند متعال دروغ و افتراء می‌بندند و ادعا می‌کنند که این دروغ و افترای آنان دین الله متعال است تا بدینوسیله جان و زندگی خود‌شان را نجات دهند، در حالیکه آن‌ها مأمور و مکلف به تبلیغ و بیان دین الله هستند این عده (که دروغ‌هایشان را به امامان بزگوار نسبت می‌دهند) افتراء کنندگان بر خدا هستند، این‌ها چند روزی در این دنیا از نعمت‌های خداوند استفاده خواهند کرد و سپس به سوی خداوند باز خواهند گشت خداوندی که برای آنان عذاب سخت و دردناکی در نظر گرفته است.
این سرانجام دروغگویان خواهد بود. اما اهل بیت رضوان الله علیهم که سلاله پاک رسول الله صلی الله علیه وسلم هستند از این دروغگویان و دروغ‌های آنان متنفرند، اهل بیت از خانواده پاک و راستگویی هستند که سرور و سردار و تاج سر همه مخلوقاتند. و رسول مکرم  صلی الله علیه وسلم فرموده‌اند: (من کان یؤمن بالله والیوم الآخر فلیقل خیرا أو لیصمت) «هرکس به خداوند و روز آخرت ایمان دارد باید سخن خیر بگوید یا خاموش باشد»[10].
تناقض معصوم! در داستانی حقیقی
اما بیایید با هم به این داستانی که نوبختی[11] از علمای معروف شیعه اثناعشری از یکی از امامان نقل می‌کند توجه کنیم:
«یکی از شیعیان به نام عمر بن ریاح خدمت امام رفت تا مسئله‌ای بپرسد سؤالش را پرسید و رفت، سال بعد آمد و عین همان مسئله را از همان امام پرسید، اما امام این بار جواب دیگری برعکس جواب قبلی به او داد، پرسشگر شیعی را این پاسخ ناپسند آمد و گفت: این پاسخ شما عکس پاسخی است که سال گذشته به من دادید!! امام فرمود: پاسخ ما از روی تقیه بوده است!
عمر بن ریاح شیعی درباره امامت امام دچار شک و تردید گردید. وقتی از حضور امام بیرون رفت شخصی از شیعیان به نام محمد بن قیس را دید و جریان را به او بازگفت و اضافه کرد خدا شاهد است که من هدفی جز عمل کردن به فتوای ایشان نداشته‌ام بنابراین هیچ دلیلی وجود ندارد که ایشان از روی تقیه به من فتوا داده باشند!!
محمد بن قیس گفت شاید کسی دیگری در مجلس حضور داشته که امام از او تقیه کرده! گفت اتفاقا در هر دو مجلسی که من از ایشان پرسیدم هیچکس دیگری جز من حضور نداشت! اما فکر می‌کنم هر دو مرتبه بدون علم پاسخ داده (نعوذبالله)، و بار دوم یادش نبوده که قبلا چه پاسخی داده تا مثل همان پاسخ بدهد. بنابراین از امامت ایشان برگشت و گفت: کسی که به باطل فتوا دهد نمی‌تواند امام باشد. «فرجع عن امامته وقال: لا یکون اماما من یفتی بالباطل».[12]
طبعا کسی که به باطل فتوا دهد، نمی‌تواند امام باشد. آیا شیعیان این حقیقت را می‌دانند و از این روایات دروغینی که به اهل بیت نسبت داده شده اعلان بیزاری می‌کنند؟!
کلینی از زراره بن أعین روایت می‌کند که گفت:       
«یک مسئله از امام باقر علیه السلام پرسیدم سپس مردی آمد و همان مسئله را پرسید و بر خلاف جوابی که به من داده بود به او جواب داد، پس از آن مرد دیگری آمد و به او جواب سومی داد مخالف آن دو، چون آن دو مرد بیرون شدند، گفتم یابن رسول الله! دو تن عراقی از شیعیان شما آمدند و یک مسئله پرسیدند و به هر کدام جواب دیگری دادید؟ فرمود: ای زراره! این محققا برای ما بهتر است و شما را و ما را پایدارتر می‌کند، و اگر همه شما شیعیان یکرأی باشید، مردم به وحدت و اعتقاد شما نسبت به ما پی می‌برند، و زندگی ما و شما متزلزل و ناپایدار می‌شود، گوید پس از آن به امام صادق علیه السلام گفتم: شما اگر شیعیان خود را بر نوک نیزه و بر آتش برانید انجام می‌دهند، و با این حال جواب‌های مختلف به آن‌ها می‌دهید؟! گوید همان جواب پدرش را به من داد».[13]
این و صدها نمونه دیگر تناقضاتی است، که در فتاوای ائمه وجود دارد، آیا واقعا درست است که نعوذ بالله امام خلاف حقیقت می‌گفته؟! حاشا و کلا، چنین چیزی هرگز قابل تصور نیست و از اخلاق آن بزرگواران که از بهترین شخصیت‌های اهل بیت بوده‌اند بسیار بعید است.
پرسش دیگر اینکه مردم وقتی فهمیدند که تقیه دین است، پس چگونه به امامشان اعتماد کنند، و چگونه تشخیص دهند که کدام فرموده امام تقیه و کدام حقیقت است؟!شیعه بر خلاف اهل سنت عمل کند!
جاعلان و دروغ پردازان که می‌خواستند شیعیان را از سایر امت اسلامی جدا کنند روایاتی ساختند و دروغ‌هایی جعل کردند که بر اساس آن: هرکس نمی‌تواند حضور امام برسد یا در دو مسأله متفاوت نمی‌تواند حق را تشخیص دهد ببیند که اهل سنت چه می‌کنند هر کاری آن‌ها کردند این فرد شیعه عکس آن را انجام دهد!!«عمر بن حنظله گوید از امام ششم علیه السلام پرسیدم دو مرد از هم مذهبان ما درباره دین یا ارث اختلاف کردند چه کنند؟... گفتم، قربانت گردم اگر دو نفر مجتهد، هر دو حکم خود را موافق کتاب و سنت تشخیص دهند ولی یکی از دو رای، موافق عامه باشد و دیگری مخالف عامه بکدام یک از دو خبر عمل شود؟ فرمود: آنکه مخالف عامه است مایۀ رشد و هدایت است...»!![14]
این از عجیب‌ترین قواعد دینی در مذهب شیعه است که به خدا سوگند اهل بیت رحمة الله علیهم از آن بیزارند پس باید گفت: چه نیازی وجود دارد که کسی پیش امام برود و فتوا بخواهد خودش ببیند هر کاری که اهل سنت انجام می‌دهند عکس آن را انجام دهد!!
تقیه منصب امامت را لغو می‌کند
اجازه دهید پرسش دیگری مطرح کنیم که اگر امام از طرف خداوند منصوب و تعیین شده تا اینکه از دین حفاظت کند و آن را به مردم ابلاغ نماید پس چرا تقیه می‌کند؟!اگر می‌گویند تقیه برای حمایت امام از زندان و شکنجه و شهادت است! باید گفت این استدلال درست نیست و امامی که مسئولیت خطیری چون تبلیغ دین را به عهده دارد مانند پیامبران علیهم السلام باید آن را به مردم برساند، حتی اگر زندان و شکنجه و مرگ در انتظارش باشد، زیرا کسانی که مانند پیامبران علیهم السلام از طرف خداوند مکلف به تبلیغ دین می‌شوند، هرگز مجاز نیستند که به خاطر ترس از مردم مأموریت‌شان را ترک کنند.
خداوند متعال در وصف پیامبران بزرگوارش می‌فرماید:
﴿الَّذِینَ یُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّـهِ وَیَخْشَوْنَهُ وَلَا یَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّـهَ ۗ وَکَفَیٰ بِاللَّـهِ حَسِیبًا﴾ [الأحزاب: 39].
«کسانی که رسالت (پروردگار شان) الله را (به مردم) می‌رسانند و فقط از او می‌ترسند و جز خداوند از هیچ کس دیگری نمی‌ترسند و خداوند برای حسابرسی کافی است».
در کجای قرآن چنین مضمونی می‌توان یافت که فلان پیامبر الهی از ترس مردم ـ که تقریبا همه پیامبران علیهم السلام هم با خطر مواجه بوده‌اند ـ حق را به صراحت به مردم نگفته و از تقیه استفاده کرده باشد؟!
شما عقیده دارید که امامت مانند نبوت است یعنی اینکه امام هم در شجاعت و هم در احساس مسئولیت مانند پیامبر است پس در تبلیغ امامت و ادای مسئولیت هم باید مانند پیامبر علیه السلام شجاع و نترس باشد و تبلیغ دین و خشنودی پروردگارش باید از جانش نیز برای او عزیزتر باشد جایی که دین خدا ضایع شود زندگی پیامبر و به ادعای شما وصی پیامبر چه ارزشی دارد؟!
هر کس می‌تواند بپرسد که وقتی امام مانند سایر پیروانش هیچگونه مسئولیتی در تبلیغ دینش تحمل نمی‌کند پس فایده امامتش چیست؟!بازهم پرسشی مطرح می‌شود که به ادعای شما وقتی امام این همه قدرت فوق العاده و توانایی‌های خارق العاده دارد که حتی در تصور نمی‌گنجد و بلکه تمام این جهان هستی در تصرف امام قرار دارد!! پس چه نیازی به تقیه دارد؟!بیایید در پایان با کتاب «مدینه المعاجز» از آقای هاشم بحرانی آشنا شویم که شما را به شدت شگفت زده خواهد کرد، ایشان برای علی بن ابی طالب رضی الله عنه بیش از پانصد (500) معجزه بر شمرده است!!!
پس ایشان که پانصد معجزه در اختیار داشت چرا از آن در راه نصرت دین و دفاع از حق و نشر عقیده‌اش استفاده نکرد؟!
ما معتقدیم شخصیت‌هایی که منصب تخیلی امامت به آنان نسبت داده شده انسان‌های بزرگوار، وارسته و از دوستان و اولیای خداوند بوده‌اند و مانند سایر مؤمنان زندگی عادی داشته‌اند، البته آن‌ها بندگان عابد و نیکوکاری بوده و هیچ اطلاعی از افسانه امامت نداشته و هرگز مدعی آن نبوده‌اند.
امامت بعدها از سوی دیگران! به آنان نسبت داده شده، آن‌ها نه قدرت خارق العاده داشته و نه دارای معجزه بوده‌اند، اگر چنین ادعایی واقعیت می‌داشت وضعیت به گونه دیگری می‌بود و قطعا آنان با معجزات و توانایی‌های خارق العاده‌شان جلو دشمنانشان می‌ایستادند و هرکس مانع تبلیغ دین و دعوت حق می‌شد را از سر راه برمی داشتند، و با کسانی که به آن‌ها دروغ و تهمت و افتراء می‌بستند تصفیه حساب می‌کردند!
لیکن ما عقیده و اطمینان و باور کامل داریم که خداوند روزی را وعده داده که همه انسان‌ها از قبرهایشان بلند خواهند شد و آنچه در سینه‌ها پنهان بوده آشکار شده و خداوند همه تهمت زنندگان و جاعلان و دروغگویان را به سزای اعمالشان خواهد رساند.
پرسش دیگر اینکه موضع علمای شیعه که به مردم فتوا می‌دهند درباره تقیه چیست؟! آیا مانند امامان‌شان تقیه می‌کنند یا خیر؟ اگر از تقیه استفاده می‌کنند پس مردم چگونه به فتاوای آن‌ها اعتماد کنند؟! و اگر تقیه نمی‌کنند چرا؟ آیا این‌ها از امامانشان شجاعترند یا اینکه به تقیه ایمان ندارند؟!مشخص است که شیعیان در طول تاریخ جز مدت کوتاهی در حکومت آل بویه و صفوی و اینک در سه دهه اخیر پس از ظهور حکومت شیعی ایران، همیشه در حالت ترس و خوف زندگی می‌کرده‌اند و همیشه نیاز به تقیه داشته‌اند.
وانگهی بنابر روایات و اقوال علمای شیعه تقیه دین است، اگر علماء به آن عمل کنند از چشم مردم می‌افتند و فتاوای‌شان مشکوک و غیر قابل اعتماد می‌شود. و اگر به آن عمل نکنند کارکرد و جایگاه ائمه مشکوک و ضعیف خواهد شد و پیروانشان از آن‌ها شجاعتر معرفی خواهند شد که این‌ها به تقیه عمل نکرده‌اند اما ائمه برای حفظ جان و از ترس دشمنانشان به تقیه پناه برده‌اند!!
در پایان اجازه دهید این مطلب را روشن کنیم که برای کسانی که مسئولیت بیان و تبلیغ دین را به عهده داشته باشند، بیان نکردن و پنهان کردن حقایق دین، یا اصطلاحا کتمان حق از بزرگترین گناهان بشمار می‌رود. خداوند متعال در این باره می‌فرماید:﴿إِنَّ الَّذِینَ یَکْتُمُونَ مَا أَنْزَلْنَا مِنَ الْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَیٰ مِنْ بَعْدِ مَا بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتَابِ ۙ أُولَٰئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّـهُ وَیَلْعَنُهُمُ اللَّاعِنُونَ ﴿١٥٩﴾ إِلَّا الَّذِینَ تَابُوا وَأَصْلَحُوا وَبَیَّنُوا فَأُولَٰئِکَ أَتُوبُ عَلَیْهِمْ ۚ وَأَنَا التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾ [البقرة: 159-160].
«قطعا کسانی که نشانه‏های روشن و هدایتی را که ما نازل کرده‏ایم ـ پس از آنکه آن را برای مردم در کتاب [آسمانی‏] روشن ساخته‏ایم ـ پوشیده می‏دارند، اینانند که الله آنان را لعنت می‏کند و لعنت کنندگان [اعم از مردم و فرشتگان نیز] آنان را لعنت می‏کنند مگر کسانی که توبه کردند و [بدی‌های گذشته‏] را اصلاح نمودند و [حقیقت را برای مردم‏] روشن ساختند. پس اینانند که از آنان در می‏گذرم و منم توبه پذیر مهربان».
پس چگونه می‌توان تصور کرد امامی که از طرف خداوند منصوب شده نعوذ بالله مرتکب چنین عمل زشتی شود که در نتیجه آن دین ضایع شود؟! هرگز چنین تصوری را نمی‌توان وارد دانست و آن بزرگواران از این تهمت‌ها پاک و مبرا هستند. از خداوند متعال می‌خواهیم که حق را به رنگ حق به ما بنمایاند و توفیق پیروی عنایت فرماید. و باطل را به رنگ باطل به ما نشان دهد و توفیق گریز از آن را به ما عنایت فرماید. آمین.
 
 
برگرفته از کتاب: گفتگوی عقلانی با شیعیان
نوشته: پرفسور احمد سعد حمدان الغامدی
مترجم: یوسف صداقت
 
 [1]- تفسیرطبری.
[2]- اصول کافی 2/217 باب تقیه.
[3]- أبو الحسن علی بن الحسین بن موسی بن بابویه الصدوق القمّی متوفی 329هـ ق.
[4]- الاعتقادات ص114.
[5]- پایان سخنان طوسی.
[6]- الاقتصاد ص312.
[7]- اصول کافی 1/258.
[8]- اصول کافی 1/260.
[9]- اصول کافی 1/264.
[10]- صحیح بخاری 5559 صحیح مسلم67.
[11]- ابوالقاسم، حسین بن روح نوبختی، سومین نایب خاص (سفیر) امام زمان در دوران غیبت صغری. متوفی 326 هـ ق.
[12]- فرق الشیعه ص59-61
[13]- ص111 و 112 ترجمه و شرح فارسی آیت الله محمد باقر کمره‌ای.
[14]- ترجمه و شرح فارسی آیت الله محمد باقر کمره ای ص113 تا 115 با اختصار کتاب فضل العلم، حدیث شماره10- اصول کافی1/67-68، من لا یحضره الفقیه3/5، التهذیب6/301 ابن بابویه قمی، احتجاج طبرسی ص194، وسائل الشیعه18/75-76.
  
مصدر: نوار اسلام